محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
من به لب می خندم و اما درونم شاد نیست
در دل تنهای من چیزی به جز غمباد نیست
مانده در درمان من علم پزشکی ناتوان
پس چرا این مسئله در علم طبی حاد نیست
تا که بودی قلب من زندانی عشق تو بود
رفتی و قلبم دگر چون سابقش آزاد نیست
مثل آبادان که بعد از سال ها ویرانی اش
قلب من هم نو شده اما دگر آباد نیست
سیرم از این زندگی همچون غزالی از خودش
خود به دامت آمدم اما چرا صیاد نیست
محمدصادق رزمی
"محمدصادق رزمی"
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی
محمدصادق رزمی