گرچه من با دوری ات زار و پریشان می شوم
با همین حالم ولی هر شب چو باران می شوم
همچو آن ابر بهار سرشار اشک و گریه ام
با غمت در زیر چتر رسوای تهران می شوم
گرچه رفتی از جهان اما ببین در لحظه ها
با تمام قلب خود دلتنگ و ویران می شوم
تا نبیند عابری در زیر باران اشک من
زیر چتر مشکی ام آن لحظه پنهان می شوم
گرچه هر شب از غمت بی روح و بی جان می شوم
با همین حالم ولی هر شب چو باران می شوم
محمدصادق رزمی