همچو مهتاب خزان اوج و بلندای منی
خوب میدانم که تو در حال تماشای منی
من و آن یاد تو و غصه شب های خزان
تو همان غصه دل در همه شب های منی
وقت تنهایی من، در شب دلتنگی و غم
آن زمان در دل من، حسرت رویای منی
بین این شهر شلوغ، بین همه عابرها
تو همان دلبر گمگشته ی دنیای منی
پشت ایوان خدا، لحظه ی دلگیر غروب
خوب میدانم که تو در حال تماشای منی
محمدصادق رزمی