از گوشه ی چشمی که با غصه تر شده
با نگاه خیس و تَرَش خیره بر پدر شده
غرق خیال می شود آن لحظه از غمش
وقتی به یاد پدر، در سینه او پکر شده
یاد قدیم و پدر که عازم به جبهه بود
مردی که تمام او به همین مختصر شده
حالا عروس شده دختر ولی پر از غم است
از غصه ی پدرش که مفقود الاثر شده
دوباره عاقد و وکیل و سوال و انتظار
گویا که عاقد مجلس صبرش به سر شده
یک قاب کهنه و یک بابا درون عکس
یک بغض و یک بله و چشمی که تر شده
محمدصادق رزمی